هفته وحدت گرامی باد
روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
ز کجا آمده ام ؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا مى روم آخر ننمایى وطنم ؟
من به خود نامدم این جا که به خود باز روم
آن که آورده مرا، باز برد در وطنم
مرغ باغ ملکوتم ، نیم از عالم خاک
چند روزى قفسى ساخته اند از بندم
از کجا؟
میخواست شناخته شود چون باید شناخته میشد ولی کسی را میخواست که بتواند او را بشناسد اما کسی نبود.دست بقلم شد.قلم آفرینش و نوشت آنچه را که نوشت. "من. تو. او" وشد آنچه که شد: عقل. دل. عشق.
خودش عقل بود، عاقل رانوشت ، خودش جان بود ، دل راسرود، خودش عشق بود، عاشق را نواخت.
واله شدیم وحیران عاشق شدیم و شیدا ، جان شدیم و در پی جانان ، دل شدیم و در پی دلدار، چون فراموشمان شد از کجاییم، غبار نسیان حجابمان شده بود، پس انسانمان نامیدند...
برای چه؟
چرا آمدیم؟ بهتر بگویم چرا آوردندمان ؟
امان از عشق ، امان از بودن ، امان از داشتن.
خصوصا اگر همه جا باشی، هر جا که باشد، همه وقت باشی، هر وقت که باشد، بهترین باشی و بهتر از تو نباشد.
خصوصا اگر دارائیت بی نقص باشد ، بی نقص بی نقص ، هر آنچه که فکرش را بکنی.
تو بگو چه می شود؟ و چرا می شود؟
درست است؛ جوابش کمی فکر می خواهد ولی جوابش را همه می دانند، جوابش درون انسانهاست، شاید گفتنش سخت باشد اما فهمیدنش آسان است به شرطی که خیلی غبار آلود نشده باشیم، خیلی با سرچشمه فاصله نگرفته باشیم، سنخیتمان بکر باشد.... .
اگر کمی نا صاف بفهمم یا اصلا نفهمم غصه ندارد، هستند کسانی که زلالند، زلال می بینند و زلال می گویند.... .
به کجا؟
از عقل آفریده شدیم ولی ناقص اما چون از عشق مشتق شدیم واله وحیران عقل کامل گشتیم تانقصمان بر طرف شود تا عقل مطلق شویم تا تمام قوای ما فعلیت یابد تا جان شویم جانی که هیچ مرگ ندارد تا دریا شویم دریایی که ساحل ندارد تا دل شویم دلی که مملو از یار شود و جز او در آن راه نیابد .
و در یک کلمه او شویم همو که از اوییم
من الحی الذی لا یموت الی الحی الذی لا یموت
پاسخگوی سؤالات مذهبی جوانان و نو جوانان هستم
سؤالات خود را در قالب نظر ارسال کنید
جانانه منتظرم
امام رازی چنین میگوید: همانطوری که امت با مشاهده معجزه میفهمند آنچه را پیامبر میگوید از طرف خداست و آورنده این دعوت در دعوی خود صادق است، پیامبر نیز با دریافت معجزه میفهمد که آورنده این کلام فرشته وحی است که از طرف خدا مأمور ابلاغ کلام وی شده است؛ نه شیطان و فرشته وحی نیز با شهود معجزه میفهمد آنچه شنیده است، کلام خداست؛ نه کلام غیر حق.[سرچشمه اندیشه جلد 4 - صفحه 210]
معجزه برای اثبات نبوت خاصه است؛ نه نبوت عامه. آری بحث در اصل اعجاز، راجع به نبوت عامه است؛ لیکن تحقّق آن در خارج از راه معجزه ثابت میگردد که راجع به نبوت خاصه است.
. قرآن کریم معجزه را برهان کافی میداند؛ چنان که درباره عصای موسی و یَد بیضاء آن حضرت چنین میفرماید: (فذانک برهانان من ربّک إلی فرعون و ملإیه... ) و ایمان کسی را که به استناد معجزه مؤمن شده است، صحیح میداند و کفر در قبال آن را مایه هلاکت میشمارد و در این جهت، بین معجزه اقتراحی و ابتدایی فرق نیست و هماکنون تنها معجزه باقی پیامبر اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم)خود قرآن است که همواره تحدّی دارد و به امتناع آوردن مثل آن احتجاج میکند؛ (فإن لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتّقوا النار الّتی وقودها الناس و الحجارة أُعدّت للکافرین).
[سرچشمه اندیشه جلد 4ْ - صفحه 209]
هر موجود خارجی به لحاظ هویت عینیاش، در حقیقت از آیات پروردگار و گواه بر این است که وجود یافتن آن به خودی خود محال است، نیز صدور آن موجود از کسی جز پروردگار عالمیان غیر ممکن. به همین شکلی هر موجود خارجی که خلاف عادت معمول بشری باشد، معجزهای است که آیت نبوت است، به گونهای که وجود یافتن خود به خودی آن غیر ممکن است، و محال است که از کسی جز پیامبران صادر شود. گفتنی است: صدور معجزه از پیامبران موجودی است که همچون دیگر موجودات عالم امکان، آفریدهخدای ربّ العالمین است.
استعمال واژه آیت درباره معجزه که آیت رسالت است، بهترین تعبیر در این زمینه است. زیرا هویت خارجی به این امر دلالت میکند که آورندهاش همان پیامبری است که خداوند برای هدایت انسانها فرستاده است و این یک دلالت حقیقی است، نه دلالتی از نوع نشانههای قراردادی و اعتباری باشد؛ یعنی هر امری که در مورد یکی از انسانها به لحاظ طبیعت بشری صادق باشد باید بر اصل طبیعت آنها نیز صدق کند، و طبیعی است هرگاه اطلاق امری بر طبیعت بشری صادق باشد، بر تمامی افراد این مجموعه نیز صادق است، به طوریکه آن امر نمیتواند بر یک فرد صدق کند و بر افراد دیگر نه.
بدین ترتیب اگر امری بر یکی از افراد بطور معین و خاص صادق باشد، ولی بر دیگر افراد بشری صادق نباشد، گواه عقلی بر این مطلب است که عاملی خاص که ویژه آن فرد بوده، سبب گردیده صدور آن امر به نحو خاص به وی اختصاص یابد و آن طبیعت مشترک که در او و سایر افراد جریان دارد، در صدور آن فعل نقشی ندارد.
پس از آنجا که این ویژگی فقط در این فرد یافت میشود، نه دیگر افراد، آن امر خاص نیز فعلی ویژه است که تنها از او سر میزند و امکان صدور از ناحیه دیگران ندارد.
چون هر سبب خاص (خصوصیت فرد معین) باشد، مسب (صدور امر ویژه از فرد معین) هم به دنبال آن یافت میشود. از طرفی چون معجزه از اشخاص خاصی صادر میشود و از معاصران یا پیشینیان وی امکان صدور چنین عملی نیست، به گونهای که چیزی شبیه معجزات پیامبران از افرادی که به مقام نبوت نرسیدهاند، به چشم نخورده است، زیرا اگر معجزهای از غیر پیامبر صادر شده بود، قطعاً ظهور داشت. چون فرض بر این است که معجزه امری خلاف معمول بشر است و مردم برای ثبت چنین اموری انگیزههای بسیاری دارند؛ از این رو انحصار صدور معجزه از افراد به خصوص، گواه عقلی بر این است که صدور معجزه از این افراد به سبب جنبه بشریت آنان نیست، و امور بشری همچون غذا خوردن و رفت و آمد پیامبران در بازار، به هیچ وجه به توانایی آنها در آوردن معجزه ارتباطی ندارد....
[فلسفه الهی از منظر امامرضا (ع) - صفحه 177]
اما موجوداتی که به خرق عادت پدید میآیند، امور علمی هستند که دانشمندان را به کرنش وا میدارند و دو نوع هستند:
1 . دارای یک شیوه فکری است که آموختنی است. این قسم از امور خارق العاده مبادی خاص ذهنی دارند که ذهن آدمی توان درک و تحلیل و تجزیه و ترکیب آنها را دارد، به گونهای که میتواند از مجموع این مبادی امر امر خارق العادهای را استنتاج کند، مانند سحر و جادو و طلسم و شعبده و ... که همواره با شیوه فکری خاص خود یاد گرفتنی هستند و روش آن را بعضی از انسانها به بعضی دیگر آموزش میدهند؛ هر که اهل این امور خارق العاده باشد، بر اساس طرز تفکر خود عمل میکند.
2 . این امور خارق العاده همان علوم لدنّی هستند که مبدأ آن نفسهای پاک برخی از انسانها است که خداوند پلیدی را از آنان زدوده است و به زیباترین شکل، نفس آنان را پاک گردانیده است. در این حالت به هیچ وجه شیوه فکری آموختنی، بلکه این نوع امور خارق العاده، فرآورده مکاشفات درونی است که بعضی اولیای خدا از بعضی دیگر به ارث میبرند.
از ویژگیهای این قسم امور خارق العاده آن بیمانندی است که چیزی شبیه آنها نیست تا با آنها معارضه کند و امری نیرومندتر از این امور نیست تا در میدان مبارزه طلبی بتواند بر این امور خارق العاده چیره شود. چون تحقق این امور به اذن خدای واحد قهار است. آری تحقق همه امور در خارج، به اذن خدای تعالی است، ولی معجزات تنها از بندهای سرمیزند که به جهت دستیابی به مقام قرب نوافل، خداوند سبحان در چشم و گوش و دست او حضور مییابد، به گونهای که چشم و گوش و دست او چشم و گوش و دست خداوند است ...
[اشاره به حدیث مشهور «عبدی اطعنی اجعلک مثلی ... کنت سمعه الّذی یسمع به و بصره الّذی یبصر به و ...»] از این جهت کارهای این انسان الهی نه تنها ضدی ندارد که بر آن غلبه کند، بلکه مانند نیز ندارد؛ چنانکه خدای متعالی میفرماید: (کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِی) و (إِن یَنصُرْکُمُ اللّهُ فَلاَ غَالِبَ لَکُمْ) و (وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَی أَمْرِهِ وَلکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ).
صدور معجزه از ناحیه ولیّ خداوند و به اذن او، صرفاً زمینهای برای هدایت انسانها به سوی فلاح و رستگاری است. زیرا خداوند سبحان و اولیای مقرب او تنها خواهان حق هستند. در حالی که دیگر امور عجیب و غریب که از متخصصان مربوط صادر میشود، از جهت مبدأ مادی و صوری، یعنی ابزار عمل و شکل آن شبیه معجزه است، ولی از حیث فاعل عمل و هدف آن هیچ شباهتی به معجزه ندارد. زیرا فاعل معجزه جان پاک انسانی است که مقرب خداوند سبحان است. این تقرب تنها از راه نافلههایی تحقق یافته است که سبب میشوند خداوند سبحان دیده و گوش و دست آنان شود. همان خدایی که در نهایت علوّ خود، به بندگان مقرب و پاک نزدیک است، و در نهایت نزدیکی به بندگان خود، بلند مرتبه است. هدف معجزه نیز رستگاری آدمیان است و نهایت رستگاری آنان دیدار خدا، ولی سحب و جادو که از علوم غریبه هستند، به دست کسانی تحقق میپذیرد که غالباً انسانهایی شریر و بدسرشت هستند. همچنان که هدف این امور نیز آلودگیهای زندگی دنیایی، همچون ایجاد جدایی میان زن و شوهر و فتنهزایی و بستن راه خدا و ا موری از این دست است. در عالم تکوین که خداوند هیچ چیز را در آن فروگذار نکرده است، معجزات به سان آیات محکم و «ام الکتاب» هستند و سحر و جادو بهسان متشابهاتند که برای اثبات حقانیت و صحت آنها، باید به معجزه برگردانده شوند که در حقیقت «ام الکتاب» جهان تکوین است.
پس تعریف معجزه روشن شد؛ امری که از طریق علل و مبادی چهارگانه خود، یعنی علل مادی و صوری و فاعلی و غایی پدید میآید؛ بدین بیان که معجزه امری معقول و ناشناختهاست که بر خلاف عادت معمول بشری رخ میدهد، ولی بر خلاف نظام علیت نیست. این، بهترین تعریف است که میتوان برای معجزه گفت، چون با این تعریف مباحث پیشین در مبحث نبوت تأیید، و مباحث آینده نیز معنادار میشود.
بطور کلی امور خارق العاده دارای این اقسام است:
1 . معجزه که ویژه پیامبران است.
2 . کرامت که از آن اولیا خداست.
3 . معونت که ویژه مؤمنان عامی است.
4 . اهانت که از متنبّیان و مدعیان دروغین پیامبریاند؛ مانند «مسیلمة کذّاب» و دیگران که با ادعای دروغین نبوت و با اعمال ناشایست، خود را به خواری کشاندند.
(فلسفه الهی از منظر امام رضا (ع)صفحه 174 - 175 - 173)